قاصدک !
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند ... ( اخوان )
خرداد ماه برایم ماهِ درد و داغ و دریغ است . ماهِ وداع با مادر نازنینم – پنجم خرداد – و برادر فرهیخته ی عزیزتر از جانم – بیست و نهم خرداد – و حتی یادآور دردِ هستی نیز ، که از اتفاق من متولد همین ماه ام . سه اتفاق اندوه بار! خرداد که می رسد ، دردهای من نیز گل می کنند . یاد آن دو سفرکرده همواره با من است . و اکنون در اولین سالگرد پرواز مادر ، قطعه ی زیر قطره اشکی است . همین ...
باز خرداد مثل بُغضی تلخ
در گلوی بهار پیچیده است
آسمان آنچه ابر حسرت داشت
بر سر روزگار باریده است
***
روزها شب شدند پی در پی
روزها هفته ، ماه ، دلتنگی
سالِ بَد ، سالِ اشک ، سالِ دریغ
آه ! خرداد ، آه ! دلتنگی
***
رفته از پیشم و نرفته هنوز
در رگانم خیالِ او جاری است
مادرانه نشسته در پیشم
باز با من بکار غمخواری است
***
من چهل ساله ، کودکی هستم
خفته بر گاهواره ی پاهاش
گرم رویای کودکانه ی خویش
دل سپرده به پرنیانِ صداش
***
آه ! از آوازِ آسمانی او
عطر اندوه می چکد ، ای وای !
با صدایی غریب میخواند
باز گویی : « لالای بالام لای لای »
***
دیگر اکنون بخواب ، نوبتِ توست
مادرِ نازنینِ خسته ی من
کودکت را به خواب ها بسپار
بفدایت دلِ شکسته ی من ...