قطعه ، سوکسرودیست برای دوست هنرمندم : محمد واعظی ؛ که ناباورانه در اوج جوانی
طعمه ی آبهای خروشان رودخانه قرانقو - از رودخانه های هشترود - شد .
ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز كرد ... حافظ
اين بار خبر نبود ، خون بود
آوارِ « سهند » بود باری
دشنامِ زمانه بود انگار
اين نغمۀ شومِ نوبهاری
گل دسته بر آب رفت افسوس !
زين پس من و داغِ سو گواری
داغت به دل ای فلك ! كه امروز
از حال دلم خبر نداری ...
خود مقصد تو كدام درياست
همغرّش رودهای جاری !
كاين همسفرانِ همنفس را
تنها و غريب می گذاری
" ای دوست ، دگر نخواهمت ديد ؟ " 1
اين نيست طريق دوستداری
آخر نه قرار ما چنين بود
ما را چه توان بيقراری !
ای خويش سپرده دست دريا
ما را به چه دست می سپاری ؟
ای رفته زدست ، بیتو اين عمر
عمر است ؟ نه ، چيست ؟ شرمساری
بدرود رفيقِ روزگاران
ای همنفسِ نسيم و باران ...
22 / 1 / 82
1 . شهیار ! امان ، نخواهمت دید ؟ این مرگ تو نیست کارِ خُردی حضرت شهریار