نوروز

چه بَد عیدی شد این از صد عزا بدتر ، چه بد عیدی

همانکه گفته بودم بی تو خواهد شد ، همان ! دیدی ؟

مبارکباد می گویند و می خندم به تلخواری

که باغم گشته بشقابی ، بهارم سبزه ی عیدی

نهال ریشه سوزم را چه حاصل از بهار ، آخر؟

گرفتم سبز شد در باغتان هم ، سروی و بیدی

گرفتم روز هم نو شد چه خواهد داد این نوروز ؟

به من ، یا هر زمانفرسود چون من کهنه نومیدی

به روز خویش شب می گویم و بدتر که جز با تو

توافق نیست آفاق مرا با هیچ خورشیدی ...

حسین منزوی

+ نوشته شده در  ۱۳۹۲/۰۱/۰۱ساعت   توسط عبدالرحیم میرخانی - راهی -  |