غزلی برای صمد

آراز قئیراغیندان گَمی گلمه دی

آی اوشاغلار صمد عَمی گلمه دی ...

کجاست او که دلش موج موج دریا بود

ز دور دست نگاهش غروب پیدا بود

کجاست او که کلامش میان بغضِ سکوت

تبارنامه ی سرخ قبیله ی ما بود

چگونه زیستنی با چنان شکرمرگی

چو آفتاب غروبش نوید فردا بود

بگو ارس بخرامد ، شهیدِ ما با اوست

مگر معلم ما از تبارِ سارا بود !

بزرگمرد شهیدا که با نواله ی عشق

چو قوی در دل صحرا غریب و تنها بود

غرور سرخ سرودی بخون نشسته کجاست

کجاست او که نگاهش زبانِ دل ها بود

بگو بنام شهیدی ستاره افروزند

که غیرتِ سحرِ زخم خورده ی ما بود .


و قطعه شعری که بر سنگ مزار آن دوست از دست رفته ی بچه هاست :

ای بی وفا بهار

پارینه چون به کلبه ی من آمدی به ناز

عطرشکوفه های تو چشمم به خواب برد

لبخند غنچه های تو  نشکفت در  دلم

مهتاب دلکش تو به چشمم سیاه ماند

پرواز شعله های تو در روح من فسرد

نهم شهریور۱۳۴۷

برای مطالب بیشتر در رابطه با صمد کلیک کنید : صمد بهرنگی

+ نوشته شده در  ۱۳۹۱/۰۶/۱۰ساعت   توسط عبدالرحیم میرخانی - راهی -  |