از تو ای دوست نگسلم پیوند ور به تیغم برند بند از بند
الحق ارزان بود ز ما صد جان وز دهان تو نیم شکرخند
ای پدر! پند کم ده از عشقم که نخواهد شد اهل ، این فرزند
پند آنان دهند خلق ای کاش که ز عشق تو میدهندم پند
من ره کوی عافیت دانم چه کنم کاوفتادهام به کمند
در کلیسا به دلبری ترسا گفتم: ای جان به دام تو در بند
ای که دارد به تار زنارت هر سر موی من جدا پیوند
ره به وحدت نیافتن تا کی ننگ تثلیت بر یکی تا چند ؟
نام رب یگانه چون شاید که اب و ابن و روح قدس نهند ؟
لب شیرین گشود و با من گفت وز شکرخنده ریخت از لب قند
که گر از سر وحدت آگاهی تهمت کافری به ما مپسند
در سه آیینه شاهد ازلی پرتو از روی تابناک افکند
سه نگردد بریشم ار او را پرنیان خوانی و حریر و پرند
ما در این گفتگو که از یک سو شد ز ناقوس این ترانه بلند :
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
هاتف اصفهانی - قرن 12