هنوز بوی تو دارد گُلی که افسرده است
گلی که مِهر من و تو بدو رقم خورده است
هنوز دست به دامانِ خاطراتِ توایم
من و شب و گل سرخی که زار و پژمرده است
مرا دگر چه امیدِ بهار بعد از تو ؟
ببین چگونه خزان دست در دلم برده است !
جز آستانِ تو آخر کجا گذارَد سر ؟
دلی که جز بهوای تو راه نسپرده است
تو می روی و هنوز عشق حکم می رانَد
دل از جفای تو هم عاشقانه آزرده است ...